به نام خدا
روز عید فطر بود، صبح زود از خواب بیدار شدم تقریبا ساعت 5:30 بود آماده شدیم سوار ماشین شدیم رفتیم دنبال آقای حسنی(یکی از فامیل ها مون) .
حرکت کردیم به طرف تهران حدود یک ساعت و نیم شد تا به تهران رسیدیم، میخواستیم به نماز عید فطر برویم.توی همه ی خیابان ها و پارکینگ ها پر از ماشین بود ماهم بالا خره رفتیم توی یک کوچه پارک کردیم و پیاده شدیم ،از توی خیابان ها رفتیم به طرف محل برگزاری یعنی مسجد دانشگاه تهران.وقتی داشتیم می رفتیم تو بابام موبایل من و خودش را انداخت توی خاک ها.رفتیم تو من هم برای اولین بار نماز عید فطرم را خواندم.موقع برگشتن موبایل هامون پیدا نشد ولی گوشی من دست یک سرباز بود ورفتیم آن را گرفتیم.بعدش هم رفتیم توی یک بوستان وصبحانه خوردیم، بعد هم به طرف قم حرکت کردیم.