پیام تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به دوستان عزیزم از شما خیلی ممنون هستم که به این فرد کوچک اعتماد کردید
و رأی دادید. امیدوارم در آینده به خواسته های [به حق شما]عمل کنم. 

علیرضا نصراللهی نسب
11/8/1392

ائتلاف مورد حمایت جمعی از بچه های خوب و درس‌خوان دبستان شاهد شهید گلدوست:

(سید محمد مهدی صفوی، علی صرفی، علیرضا نصراللهی)

بسم الله الرحمن الرحیم

بالاخره روز امتحان انتخابات فرارسید و دوستان ما آرای خویش را به صندوق ریختند، هر چند در روز انتخابات نیز ما شاهد برخی تخلفات ناشی از نا آگاهی کاندیداها بودیم لکن امیدواریم نتیجه هر چه باشد به صلاح مدرسه باشد. دیده شد که یکی از دوستان کاندیدا در روز رأی گیری بلیط تخفیف یک مجتمع تفریحی پخش می کرد، خدا کند که این عمل تأثیری بر نتیجه نگذارد تا دل هیچ کس آزرده نگردد.

ستاد تبلیغاتی انتخاباتی نا مزدهای ائتلاف مورد حمایت جمعی از خوبان

در پی نزدیک شدن به روز انتخابات و همزمان با رشد فزاینده محبوبیت کاندیداهای ائتلاف خوبان، موج تخریب از سوی عناصر نا آگاه تشدید شد. به همین مناسبت اطلاعیه از سوی ستاد تبلیغات سه کاندیدای ائتلاف صادر شد که متن آن از این قرار است:

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ

قطعاً خداوند از کسانى که ایمان آورده ‏اند دفاع مى‏کند، زیرا خدا هیچ خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد.

با کمال ناباوری شاهد بودیم که توسط معدودی از بچه های مدرسه که به احتمال زیاد شیطان زیر پوستشان رفته است، القاب ناشایستی نسبت به کاندیداهای ائتلاف نسبت داده شده است که با توجه به آیه قرآن کریم که می فرماید:و لا تنابزوا بالالقاب این رویه پیشاپیش محکوم بوده و از آنجا که در جایی دیگر خدا فر_{موده است} وَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ  إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا  هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ما نیز این اقدام ناشی از غرور و فریب شیطان را محکوم می کنیم و از خدا می خواهیم ما را نسبت به برادران ایمانی و دینی مان مؤدب قرار دهد. بدون شک یک روزی این دوستانمان که امروز مسیر توهین را پیش گرفته اند متوجه اشتباه خود خواهند شد.

پیروز و سربلند باشید.

ستاد تبلیغاتی انتخاباتی نا مزدهای ائتلاف مورد حمایت جمعی از خوبان

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا نصراللهی نسب ( یکشنبه 92/7/28 :: ساعت 6:42 عصر )

1-نایب قهرمانی جام حذفی (1374)

2-مقام دوازدهم باشگاه های تهران (1348)

3-قهرمانی مسابقات مقدماتی جام منطقه ای (1350)

4-نایب قهرمان باشگاه های تهران (1350)

5-مقام سوم لیگ منطقه ای ایران(1350)

6-نایب قهرمان جام باشگاه های تهران (1350)

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا نصراللهی نسب ( شنبه 92/4/22 :: ساعت 7:6 عصر )

بسم الله الرحمن الرحیم

جاتون خالی دیشب مسجد امام حسن عسگری(ع) دیگه هیچی جا نداشت.

مراسمی که دیشب ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا نصراللهی نسب ( چهارشنبه 92/3/8 :: ساعت 11:24 صبح )

به نام خدا

ساعت 12:30 روز چهارشنبه 1392/1/20 بود.آقای ایزدهی و امیرحسین اومدن دم کلاس و باهم به خانه رفتیم وسایل را برداشتیم و به سمت راه آهن تهران رفتیم تازه بابام هم صبحش با هواپیما رفته بود. ساعت3:40 دقیقه قطار حرکت کرد.من تازه بعد از یک سال امیرحسین را دیدم و تا آخر سفر هم باهم بودیم. حدود ساعت 2 یا 3 نصفه شب بود که به مشهد رسیدیم. بعد از یه 5 دقیقه معطلی سوار اتوبوس شدیم و به محل هتل رفتیم.یه نیم ساعت قبل از اذان به حرم رفتیم البته با امیر حسین. بعدش هم خوابیدیم.ما همه ی نماز ها را باهم می خوندیم.جمعه شب توی صحن جمهوری توی یکی از اتاقاش مراسمی بود که مرکز گرفته بود ما آن شب دو دوست هم پیدا کردیم یکی سیدعلی و دیگری سید حسین . شب بعد هم به همین ترتیب. اما در رواق دار الهدایه.بعد از این که به هتل ها رفتیم با بابای خودم ،امیرحسین،آقای میر زاده (همکار بابام و بابای دو تا دوستای جدید)و سید علی وسید حسین با داداش کوچولوشون رفتیم سوار کالسکه (اسب)شدیم.صبح بعد سرمون خیلی شلوغ بود.اما آن روز به موزه هم رفتیم.بعد وسایل مون را جمع کردیم و به ایستگاه راه آهن مشهد رفتیم.ساعت1:45 قطار حرکت کرد. نماز مغرب دامغان بودیم.حدود 1 یا 1:30 به ایستگاه تهران رسیدیم و ساعت 3 هم خونمون بودیم. 

من علیرضا نصراللهی نُه‌ساله، دانش آموزِکلاس چهارمِ دبستانِ شاهد شهید گلدوست هستم؛ شاگرد آقای خوش‌نام.

تابستان 1382 بود. تازه ده ماهم شده‌بود. به قولِ معروف دهانم بوی شیر می‌داد. خودم که خاطره‌ای به یاد ندارم؛ لکن چند عکسِ کاغذیِّ غیر دیجیتال، از آن سفر داریم که همان‌ها حضرت مادرم را به حرف درآورد. در این سفر، من و مامان به همراه یکی دو دایی و تک‌خاله‌ام بودیم و آن‌ها همراه پدر و مادرشان یعنی جدّ و جدّه‌ی من که آن‌ها را بابایی و مادر خطاب می‌کنم. یادم رفت بگویم، فقط این من نبودم که اسبابِ شیرینیِّ سفر بودم، پسر دایی پنج‌ماهه‌ام آقامحمدحسین هم که چون از حیثِ تاریخ تولّد نیمه دومی، محسوب می‌شود،کلاس سوم است، با ما بود از شما چه پنهان، من هم نیمه دومیِّ همان سالم امّا روز اوّل نیمه‌ی دوم. حدس بزنید روز و ماه تولّد من را!؟ وای خاکْ بر سرِ ظالم، خاطره‌ام چیستان شد. ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا نصراللهی نسب ( دوشنبه 91/10/18 :: ساعت 11:50 عصر )